و آنــــها ایــــטּ را نِمـــــــے فـَـــهمنــــد...
دوشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۱
نوشته شده توسط تنها در ساعت 1:37
ایـنجا هـ ـمه چیـز خـوب اسـت ...!
همـ ـه چـیـز پـاک اسـ ـت و خـ ـاکی ...!
فقـط کـمی نـ ـگرانـ ـم ... ؛
نمـیدانم ،
از زیـر سـنگ قـبر هم میـتوانم بـبینمت ...؟
دوشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۱
نوشته شده توسط تنها در ساعت 1:35
هَمیشِه نِمی شَوَد زَد بِه بی خیالــی
وَ گفت تَنهـــــــــــا آمَدِه اَم ٬ تَنهـــــــا می رَوَم...
یِک وَقت هایی ٬ شایَد حَتی بَرایِ ساعَتی یا دَقیقِه ای ٬کَم میاوَری ! ...
دِلِ واماندِه اَن یِکـــــــــــــ نَفَر را می خواهَد .........!
دوشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۱
نوشته شده توسط تنها در ساعت 1:33
موضوع انشاء : تعطیلات خود را چگونه گذراندید ؟
- به نام خدا
- فرسنگ ها دور از آغوشش . . .
دوشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۱
نوشته شده توسط تنها در ساعت 1:20
دخـترک بـا خود نجـوا کرد : خدایا ...!
چـقد به ساز ایـن دنیـا برقــصم ...؟
بـه تو نگریسـتم و در دل گـفتم :
رقصــیدن به ساز دنیــا چـه عیــبی دارد؟
وقـ ـتی هر کــس دنیایی مـثل تــ ـو داشتـه باشد ...؟
هنوز هم تلخ می نویسم ؛
به گمانم هنوز هم تلخم !
براستی چرا اینگونه شده ام ؟
وقتی تنها می شوم
حرفم نمی آید، افکارم جمع نمی شود
آشفته می شوم، نگران
راحت بگویم
تلخ می شوم
مثل قهوه ی تلخی که با یک لیوان شکر هم قابل خوردن نیست!
می گفت چقدر در کنارت آرامش دارم
دلم برای در کنار تو بودن تنگ شده !
برویم و تا چندی دور شویم از هیاهوی این شهر
خوش بگذرانیم
بخندی تا من هم کمی بخندم ...!
می دانی از وقتی که رفتی نخندیدم
امشب می نشینم و به حرفهایت فکر می کنم
باورم نمی شود همه ی اینها را خطاب به من زده باشد
چه متغیر شده ام این روزها
وقتی تنهایم عجیب احساس دوگانگی می کنم
کاش هرگز تنها نبودم
براستی چرا اینگونه شده ام ؟
چه بد که تلخ می نویسم
پاکت سیگار خاطراتت را جا گذاشتی...
و من هر روز پک میزنم
یک خاطره از تو را و نشئه میشوم
و باز وقتی یادم می آید او را
باز ته سیگارم را
... با عصبانیت به سر جا سیگاری می کوبم...
اخرین نخ را گذاشتم
برای اخرین روز تابستان
تا با آن روی دستم
داغی بگذارم
تا یادم باشد
یه پایان تلخ بهتر از یه تلخیه بی پایانه .....!!
فرض کن به عکاس بگویم ؛
تمام موهای سپیدم را سیاه کن ؛
چین و چروک های صورتم راهم ماست مالی کن ؛
و حتی از آن لبخند هایی که دوست دارد برایم بکار ؛
باز هم از نگاهم پیداست که چقدر ،
به نبودنش خیره مانده ام ...
دلـتـنـگـی هــاگـاه از جـنـسِ اشـک انـد و گـاه از جـنـسِ بـغـض ؛
گـاه سـکـوت مـی شـونـد و خـامـوش مـی مـانـنـد
گـاه هـ ـ ـق هـ ـ ـق مـی شـونـد و مـی بـارنـد . .
دلـتـنـگـیِ مـن بـرایِ تـو امـّـا
جـنـسِ غـریـبــی دارد . . .
یکشنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۱
نوشته شده توسط تنها در ساعت 18:42
اینجا زمین است هیچ چیز عجیـــــب نیست آدم ها آرزوهایت را مثل سیگار دود میکنند و به و به آسمان میفرستند...!!!
عذاب وجدان نگیـر من حلالت کردم برو دستاش و بگیر من حلالت کردم تو خیانت کردیمن حلالت کردم بهش عادت کردیمن حلالت کردم دستات تو دست اونه خدا میدونه دارم میشم دیونه از دست این زمونه دلم خونه قلبم شکسته خدا چرا عشقم شد ازمن جدا دارم میمیرم من بی صدا
سه شنبه هفتم شهریور ۱۳۹۱
نوشته شده توسط تنها در ساعت 1:23
تا روزي کــه بــود،
دســت هــايــش بــوي گــل ســرخ مــي داد!
از روزي کــه رفــت،
گــل هــاي ســرخ
بــوي دســت هــاي او را مــي دهنــد
. . .
سه شنبه هفتم شهریور ۱۳۹۱
نوشته شده توسط تنها در ساعت 1:18
دریا را که میدانی چیــست ...؟
با آن عظمتـش ؛
موجـهای بـیکرانش
و آسمان بـالآی ســرش
خــ ـب ...
بگـذارسآده بــگویم :
سلام به دوستای گلم من تنها هستم اهل کجا بیخیال مهم اینه که هستم راستی پروفایلم فعاله!!!!! ممنون از اینکه به وبلاگم اومدید امیدوارم مطالب براتون مفید و جالب باشه نظر یادتون نره و هر لحظه منتظر نگاه های زیباتون هستم به گروه من که عاشقم با عنوان جدید دلنبند که تش تلخیه بیاید https://telegram.me/joinchat/Ci1h9z0qEEz7vMLfVsTETQ ----------------------------- مجــــازی هستیم امــــا دلمــــــان مجازی نــــیست میشکند حواست به تایــــپ کردنت باشــــد! ----------------------------- ما دوتن مغرور
هر دو از هم دور
وای درمن تاب دوری نیست
ای خیالت خاطرمن را نوازش بار
بیش ازاین درمن صبوری نیست
بی تو من تنهای تنهایم
من به دیدار تو می آیم... ----------------------------- اینجا که من رسیده ام … ته دنیای بدون تو بودن است!! همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم! ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام! خوب تماشا کن… دلم هم تنگ نشده! یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم … تو باش و دل من و همه فریادهایی که … ----------------------------- آنقــدر فـــریـــادهـــایـمــ را سکــوتـــ کـــردمــ...
کـــه اگـــر بــه چشمـــانــمــ بنگـــری،
کـــــــــــــر میشـویــ.... ----------------------------- منتظرتـ هستمـ! تا بار دگر، دستهایـ مرا بهـ معراجـ شانهـ هایتـ، ببریـ! انتظار دیدارتـ، هنوز با منـ است! سختـ و کشندهـ!! -----------------------------
آســـاטּ
نیـــست
در پـــس / خنـــــده هاےمصنوعــے /
گریـھ هاے دلتـــ♥ـــ را
در بـــے پــناهـــیت
در پشـــت هـــزاران دروغ
.
.
.
پـــــــنهاטּکنـــــے ----------------------------- با "هیچ کس نبودن "بهتراست از حضور اشتباه درکنار کسی بودن ----------------------------- روی سایه ایـــــ که به جا مانده از تو
چشــــم می کشم و دهانی که بخندد
به این همه تنهایی و انتـــظار ...
این خانه بعد از تو فقـــــط دیوار استـــــ
و تکه ذغالی که خطــــ می کشد
نیامدنتـــــــــ را ... ---------------------------- سـ ــکوتــ مے کنمــ و بهـ چشمآنـ ـم اجازهـ مے دهـ ـم تآ فریآد بزننــ ـد... و تـو مجبـ ـور مے شویــ گوشهآیتــ رآ محکمـ بگیرے ! تآ فریآد احسـ ـ ـ ـآس منــ پرده ے ِ وجدآنـ ـتــ رآ پآرهـ نکنــد... -------------------------- همیشـﮧ یادمـوטּ باشـﮧ ازاومدن یـکـے تو زندگیموטּذوق مرگ نشیم تا وقتے تنهاموטּ گذاشت و رفت دِق مرگ نشیم -------------------------- تنـهــــــــایی ... تقــــدیر مــن نیـــست ... تــرجــــیــح منـــــه ... ------------------------- روی تکه ای از بدنم برای او می نویسم که همیشه و همه جا با او باشم تا او شاد باشد. همان کسی که تنها عشق زندگی من است تا زمانی که قلبم از کار بایستد. ------------------------- از مرگ میترسم فقط بخاطر اشک های مادرم..... ------------------------- جــآی פֿـآلـیَـت را بآ فــَرض پــُر کـرבه ام حــَرآمــَش بـآב آنـکـــــ ﮧ پـُر کــرב جــآے مــَرآ ------------------------- تک درختم سوخت بذ ار جنگل بسوزد